سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایی، برترین خصلت و دانش، برترین زیور و عطاست . [امام علی علیه السلام]
خبر مایه

 

ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند

 

.

بلکه در دل حس میشوند.لطفا به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید

.

او می گفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد

.

زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد

.

آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند

.

ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم

.

چند روز بعد مادر م در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست.زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود. امروز بهتر از دیروز و فرداست

.

 

منبع به نقل از پرشین گیگ


90/1/12::: 9:53 ص
نظر()
  
  

 

حرفها دارم بگویم با شما
تا شود محکم دل و ایمانتان


عرضه میگردد به من حال شما
پس نظاره میکنم در کارتان

 

چون ببینم نامه اعمالتان
بس تاسف میخورم بر حالتان


میشوم شرمنده ازکار شما
از خدا خواهم فرج در کارتان


هان عزیزانم کدامین سو روید ؟
این منم چون کعبه آمالتان


قولتان با فعلتان همراه نیست

بر کدامین پایه است رفتارتان

 

عهد می بندید و بر هم میزنید
پس چرا سست است این پیمانتان؟

 

آیه های واضح قرآن منم
پس چرا دورید از قرآنتان

 

یوسف زهرا منم کو عاشقی ؟
تا بجوید از دل بازارتان

 

دوست دارم گفتگو با من کنید
میپسندم ناله های زارتان

 

شیعیانم من غریب و مضطرم
یاد من رفته چرا از یادتان

 

دم به دم گوئید آقا جان بیا
پس چرا اینگونه است کردارتان

 

درد دل گفتم ولی با این وجود
شاد میگردم من از دیدارتان

 

منتظر باشید با اعمال نیک
تا خداوند هم کند اکرامتان

 

یک زبان باشید و فریادم کنید
لطف و تایید خدا همراهتان

از خدا خواهید تعجیل فرج
تا که باز آیم شوم من یارتان


90/1/8::: 4:40 ع
نظر()
  
  

 بیانات امیرالمومنین(ع) درباره قرآن

 

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، چراغی است که افروختگی آن خاموش نمی شود.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، دریایی است که ته آن پیدا نمیگردد.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، راهی است که سیر در آن گمراهی ندارد.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، شعاعی است تابان که روشنی آن بی نور نمیشود.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، بنایی است که پایه های آن ویران نمیگردد.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، درمانی است که بیماری های آن را خوف و بیمی نیست.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، عزتی است که یاری کنندگان آن شکست نمی خورند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، حقی است که مددکاران آن مغلوب نمیشوند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، معدن ایمان و مرکز ایمان است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، چشمه های دانش و دریاهاش دانش است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، باغ ها و بستان های عدل است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، سنگهای بنای اسلام و پایه های آن است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، بیابانهای حق و دشت های هموار است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، دریایی است که آب پرندگان آن را خالی نمیکنند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، منزلهایی است که مسافرین راه آن را گم نمی کنند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، نشانه هایی است که روندگان از آنها نابینا نیستند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، بهار دلهای مجتهدین است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، پناهگاهی است که دژ بلند آن استوار است.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، صلح و ایمنی است برای کسی که داخل آن گردد.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم، گواه است برای کسی که به وسیله آن با دشمن جدال کند.

قرآن: قرآن خبر است برای کسی که روایت می کند.

قرآن: بسم الله الرحمن الرحیم،حکم است برای کسی که قضاوت کند.

 

 

.................................

در آمدنش شکی نیست .. برای زودتر آمدنش دعا کنیم ( اللهم عجل لولیک الفرج )


  
  

نخستین هشدار
خرداد ماه سال جاری آیت‌الله خامنه‌ای در سالروز ارتحال امام(ره) با قرائت آیه‌ی «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیداً2» مسئله قول سدید را مطرح کردند: «من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم ... درباره‌ى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزه‌اى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر.»

این توصیه صریح بود و به همه گروه‌ها و شخصیت‌های فعال در عرصه سیاسی کشور برمی‌گشت اما برخی، با مخاطب قرار دادن طرف مقابل و مخالفین خود، سعی کردند توپ را در زمین دیگری بیاندازند. در حالی‌که رعایت شؤون اخلاقی در جامعه وظیفه همگان است. حضرت آیت‌الله جوادی آملی دراین‌باره معتقدند: «در نظام اسلامی همه ما مسئولیم و مسئولیت برای مسئول، مسبوق به صیانت و سیاست نفس است... هر مسئولی قبل از سیاست‌مداری نسبت به دیگران، باید سیاست‌مدار داخلی نفس خود باشد. در درون انسان خواسته‌های زیادی هست که اگر انسان، سیاست‌مدار نباشد و آن‌ها را تعدیل نکند، قبل از این‌که برای نجات دیگران قدم بردارد، خود در مهلکه گمراهی و ضلالت فرو می‌رود.3»

متاسفانه سخنان رهبری در حرم امام(ره) نیز به دلیل تنش‌های سیاسی به‌وجود آمده‌ی پیش از آغاز سخنرانی معظم‌له، کم‌تر مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت؛ چراکه باز هم برخی گروه‌ها و اشخاص، سعی کردند تا با ایراد اتهام به یکدیگر، مسائل و حواشی مراسم سالگرد ارتحال بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران را به دیگری نسبت دهند.

محمدحسین صفارهرندی درباره استفاده ابزاری از سخنان رهبری می‌گوید: «بدترین نوع رفتار این است که بنا باشد کسانی کلام فرد را به نفع خودشان مصادره و از آن چماق درست کنند و قسمت‌هایی از سخنان ایشان را برای کوبیدن به فرق سر دیگران به کار برند ... بسیار مضحک به نظر می‌رسد که آدم به طبیب مراجعه کند و برای بهبود خود دارو بگیرد و به جای مصرفش، آن را به دور از چشم دیگران و یا در منظر دیگران به درون چاه بریزد و یا همچنان بر مواضع اشتباه قبلی خود که آلوده به بیماری است، بیش‌تر اصرار بورزد.4»

هشدار دوم
کمتر از سه هفته از توصیه رهبر انقلاب در نماز جمعه 14خرداد گذشته بود که اهانت به برخی مسئولین نظام توسط تعدادی از معترضین به تصویب قانونی درباره دانشگاه آزاد، به حواشی مراسم سالگرد حضرت امام(ره) اضافه و خبرساز شد. فردای آن روز و در دیدار با اعضای بسیجی هیئت علمی دانشگاه‌ها، رهبر انقلاب دومین هشدار علنی را اعلام کردند: «من بارها گفته‌ام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسى‌ترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمه‌ى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشته‌ى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب میشود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد ... زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره- به خیال ما و با تشخیص ما- کمتر است، حق داریم که درباره‌اش هر چى که میتوانیم بگوئیم.5»

درباره‌ی رواج بداخلاقی سیاسی و اهانت به مسئولان نظام، سیدمرتضی نبوی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام معتقد است: «نمی‌توان به بهانه‌ی انقلابی‌گری از بیان یا گفتمانی استفاده کرد که سنخیتی با فرهنگ اسلامی ندارد. در طول تاریخ غالب مشکلات جامعه از افراط و تفریط پدید آمده است. گاهی تفریط انسان را به محافظه‌کاری، سکوت بی‌جا و سرباز زدن از وظایف وا می‌دارد و گاهی هم افراط، انقلابی‌ها را از مدار اخلاق، عدالت و تقوا خارج می‌سازد.6»

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید نیز به‌تازگی در آغاز درس خارج فقه خود عنوان کردند: «اختلاف‌های سیاسی سبب نمی‌شود که قلم و زبان روی حساب و کتاب نباشد. قلم و زبان‌ها باید روی حساب و کتاب باشد. ما باید مراقب باشیم که نگویند در نظام اسلامی این مسائل رخ می‌دهد، افراد نیز باید مراقب باشند.7»

آخرین هشدار
«من به بزرگان هم نصیحتى بکنم... مواضع درست گرفتن، حرف درست زدن، تحت تأثیر خبرهاى دروغ قرار نگرفتن، این هم وظیفه است. هزاران نفر در نظام اسلامى دارند محض رضاى خدا زحمت میکشند و تلاش میکنند و شب و روز خودشان را میکُشند، براى اینکه طبق حرکت اسلامى یک کارى انجام بگیرد، نظام اداره شود، وظائفِ بسیار سنگین انجام بگیرد؛ اما انسان یک خبر دروغى را بشنود، بنا کند همه‌ى اینها را زیر سؤال بردن- مسئولین دولتى را، دیگران را، دیگران را- این هم مصلحت نیست، این هم خلاف است.» این نکته‌ای بود که رهبر انقلاب بعد از هشدار خود به جوانان آن در دیدار با اعضای خبرگان رهبری بیان کردند.

آیت‌الله ممدوحی، عضو خبرگان رهبری در همین زمینه می‌گوید: «نباید نسبت به شنیدن خبری که در دروغ یا صحت آن شک وجود دارد، اعلام موضع کرد. عصبانیت در شنیدن برخی‌ از خبرها، فضای تهمت را در جامعه گسترش خواهد داد.8»

اما رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای خبرگان رهبری، در سخنانی صریح به همه به‌ویژه جوانان افزودند: «پیام من به همه کسانی که حرف می‌زنند و یا در مطبوعات، وبلاگ‌ها و محیط های دیگر می‌نویسند این است که مخالفت کردن، رد کردن و محکوم کردن یک فکر سیاسی و دینی یک چیز است و ابتلای به رفتار غیر اخلاقی و دشنام و هتک حرمت چیز دیگر. من این مسائل غیر اخلاقی را قاطعانه و بطور کامل رد می‌کنم و نباید انجام شود.»

آخرین و مهمترین نکته مربوط به موقعیت کنونی جمهوری اسلامی است. آیت‌الله خامنه‌ای ضمن بیان ضرورت حفظ آرامش در جامعه، تأکید کردند که نباید کاری کنیم که الگوی جمهوری اسلامی تضعیف شود. آیت‌الله امامی کاشانی در همین زمینه معتقد است9: (صوت با پلیر) «جامعه‌ای می‌تواند الگو باشد که از نظر اخلاق هم جلو باشد، خلقش خلق انسانی باشد. پیغمبر اکرم(ص) رمز موفقیتش همین بود. البته قرآن، خود میدان دیگری دارد از نظر اعجاز و وحی. ولی اخلاق پیغمبر اکرم(ص) واقعاً نقش بسیار عجیبی داشت در دعوت جامعه بشری به اسلام. ما هم که می‌خواهیم الگو باشیم برای جهان اسلام، انقلاب ما الگو باشد، باید دراین راستا حرکت کنیم.9»

آیت‌الله آملی لاریجانی نیز دراین‌باره می‌گوید: «آلوده کردن فضای سیاسی به ناهنجاری‌هایی مثل فحاشی و توهین و افتراء به نفع هیچ کسی نیست؛ چرا که کشور و نظام ما اسلامی است، بنابراین باید با عمل خودمان برای کل دنیا الگوسازی کنیم. اگر بنا باشد عده‌ای در صحنه سیاسی کشور بخواهند رقیب خودشان را با این روش از میدان به‌درکنند، بدترین روش است.10»
واکنش‌ها و اظهارنظرها پیرامون سخنان رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، نشان‌دهنده این است که ترمیم فضای اخلاقی کشور در حوزه سیاست، بیش از پیش به یک مطالبه عمومی تبدیل شده است.

پی‌نوشت:
1. دکتر رضا داوری اردکانی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26
2. سوره احزاب، آیه 70
3. آیت‌الله جوادی آملی، کتاب «مبادی اخلاق در قرآن»
4. گفت‌وگو با محمدحسین صفارهرندی، سایت برهان
5. این سخنان در تاریخ 2/4/1389 بیان شد.
6. گفت‌وگو با سید مرتضی نبوی، سایت برهان
7. به نقل از سایت خبرآنلاین
8. گفت‌وگو با آیت‌الله ممدوحی، خبرگزاری فارس
9. خطبه‌های نماز جمعه تهران 20/12/89
10. به نقل از روزنامه تهران امروز، مورخه 23/12/89


  

هشدار سه گانه رهبر اخلاق درباره اخلاق سیاسی

هشدارهای سه‌گانه رهبر انقلاب درباره اخلاق سیاسی 

 رهبر معظم انقلاب در چند سال اخیر تذکرهای متعددی درباره اخلاق سیاسی داده اند.

به گزارش خبرآنلاین، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای در گزارشی نوشت: «موجودى که نامش آدمى است، با تمییز خوب از بد و شایست از ناشایست آدمى شده است.1» ضرورت اخلاق‌مداری در جوامع انسانی و به‌خصوص از نوع اسلامی آن، امری خدشه‌ناپذیر است. اما این‌که چرا رعایت این امر بدیهی یکی از موضوعات اصلی و خبرساز در فضای سیاسی ایران شده است- تا حدی که رهبر انقلاب نیز دراین‌باره موضع‌گیری کنند- جای بحث دارد.

با آغاز رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری دهم و حتی قبل از آن، فضای سیاسی و تبلیغاتی کشور به‌طور بی‌سابقه‌ای شور و حرارت گرفت. متأسفانه در این بین، بی‌اخلاقی و بی‌انصافی‌هایی نیز از سوی گروه‌ها و شخصیت‌های مختلف صورت پذیرفت؛ مسئله‌ای که رهبر انقلاب از ابتدای سال 88 و در سخنان خود در مشهد مقدس، به کاندیداها و طرفداران آن‌ها هشدار داده بودند. اما هرچه که فضای سیاسی کشور به برگزاری انتخابات نزدیک‌تر شد، این نگرانی بیشتر ظهور و بروز پیدا کرد. بی‌انصافی و سیاه‌نمایی نسبت به عملکرد دولت، دستاوردهای انقلاب اسلامی، افراد و گروه‌های مختلف سیاسی از جمله آن‌هاست.

اما حوادث و فتنه پس از انتخابات 88 به این مسئله دامن زد به‌طوری‌که رفتارها و گفتارهای غیر اخلاقی و غیر منصفانه همراه با هتاکی، هتک حرمت، افترا، نسبت‌های ناروا و... در فضای سیاسی کشور، رشد چشمگیری داشت. رهبر انقلاب نیز به غیر از تذکرات خصوصی، بارها و به مناسبت‌های مختلف، صریحاً این برخوردها را رد کردند. همچنین ایشان در آخرین رهنمودهای خود در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان، بار دیگر به این بی‌اخلاقی‌ها اشاره کرده و خطاب به گروه‌های مختلف، درباره ادامه این رفتارها هشدار دادند.

به دلیل اهمیت موضوع و تکرار هشدارهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نسبت به این مسائل، در گزارشی به بررسی  مواضع ایشان درباره رعایت موازین اخلاقی و خارج نشدن از جاده انصاف، در سال 89 می‌پردازیم:

ادامه دارد


  

داستان عاشقانه تکان دهنده مرد متاهل و عشق به دختر جوان

 

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است,

دستشو گرفتم و گفتم: ...

 

باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.

هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!

اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی

اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم”دوی” شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.

من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.

زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.

بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد, چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود.بلاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.

اون درخواست کرده بودکه در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه!

این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم.

خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیونه می شه.

اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم.

وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای “دوی”تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره..

مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم.. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.

جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود ده متر مسافت رو طی کردیم.. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!

نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم.. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.

روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش, من از اون مراقبت نکرده بودم.

متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟!

روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم.

این زن, زنی بود که ده سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود.

روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره.

من راجع به این موضوع به “دوی” هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عظله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند.با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم.. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزئ شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.

من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی.دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم, درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم.

انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.

اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم.

“دوی” در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم!

اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟

من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم.

به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم.

زندگی مشترک من خسته کننده شده بود, چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم.

من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. “دوی” انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم :

از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو روبا پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه.

***

جزئیات ظریفی توی زندگی ما هست که از اهمیت فوق العلاده ای برخورداره, مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه, مهم و ارزشمندند.

این مسایل خانه مجلل, پول, ماشین و مسایلی از این قبیل نیست.

این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی افرین نیستند.

پس در زندگی سعی کنید: زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد بردید, یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه, انجام بدید.. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه. این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید. اگر این داستان رو برای فرد دیگه ای نقل نکنید هیچ اتفاقی نمی افته, اما یادتون باشه که اگه این کار رو بکنید شاید یک زندگی رو نجات بدید

 

 



  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ رئیس جمهور اگربعضی چیزها نبود به مجلس نشان می دادم www.masahebdarim.parsiblog.com سند تو ال ممنون داغ داغ داغ داغ جالب
+ با عرض سلام ایدیهام هک شده فقط یه ایدی با نام ماصاحب داریم دارم انشاءالله اد کنید و به دوستانتون هم سند تو ال کنین ممنون ازتون ایدیم ma_saheb_darim313