سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
خبر مایه

مظلومانه و عارفانه افتاده بود روی تخت بیمارستان. غرق افکار خود بود و از پنجره اتاقش چشم دوخته بود به انتهای افق... صیاد، آبشناسان، نیاکی... احساس می‌کرد، مرغ روحش دیگر ساکن این قفس نیست، باید می‌رفت.

حالا دیگر گازهای شیمیایی که سال‌ها بود با او زیسته بودند، به تکاپو افتاده بودند سلول به سلول آکنده می شدند و کپسول اکسیژن کنار دستش هم هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد. تنفس،‌ تنفس، تنفس... نه این بار متفاوت بود.

می‌شد از پشت چهره یعقوب علیاری که حالا نحیف شده بود و به سختی نفس می‌کشید، لبخند رضایتش را خواند.

?

توی آن زمان‌ها که گناه زیر دست و پا ریخته بود، افسران آمریکایی، ‌جوان برومندی را می‌دیدند که بی‌توجه به هزاران ابزار وسوسه‌انگیزی که فراهم بود، با چه انگیزه و نشاطی دوره‌های چتربازی، پارتیزانی و نیروی مخصوص ویژه را یک یک می‌گذراند و حتی از افسران خودشان هم جلو افتاده است.

?

نوزده سال بود لباس نظام تنش کرده بود و در امریکا و پاکستان دوره‌هایش را تمام کرده بود که انقلاب اسلامی مردم ایران پیروز شد. موقعیت خوبی در ارتش رژیم طاغوت داشت، اما به دریای مبارزان با رژیم پیوست و در اقیانوس ولایت غوطه‌ور شد.

جنگ که شروع شد،‌عرصه‌ای بود برای بروز مدیریت عالی و پویای علیاری که لباس ایثار به تن کرده بود و فرماندهی می‌کرد.

?

حتی ترکش خمپاره‌ها و بمب‌های شیمیایی نتوانستند او را از پا بیندازند. پنج بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و هفت ماه در بیمارستان بستری شده بود. حالا دیگر ورد زبان‌ها شده بود و فرماندهان همه اعتراف داشتند که «او مظهر فرماندهی و شجاعت و لیاقت و رهبری پدرانه و عشق به آب و خاک بود».

?

هجده سال از پایان جنگ گذشته بود. اصرار دوستانش باعث می‌شود که سری به امور ایثارگران بزند. می‌گوید: نمی‌خواستم دنبال جانبازی شیمیایی بیایم، اصرار و تأکید همکاران و قدیمی مجورم کرد که مزاحم شما شوم؛ من دنبال چیزی نیستم، ‌من با خدا معامله کرده‌ام.

?

او که افتخار استادی شخصیتی چون صیاد شیرازی را داشت، روی تخت بیمارستان افتاده و انتظار می‌کشید. سرش را بلند می‌کرد و گفت: من کوچک و شرمنده همه هستم. من دردم یکی دو تا نیست و باید با تمام روحیه‌ام مبارزه کنم و اگر روحیه‌آم خش بخورد، تمام. مبارزه من با عوامل شیمیایی همچون مبارزه در جبهه و جنگ است. او نمی‌خواست درد بر روحیه‌اش چیره شود و او را مغموم ببینند.


87/1/27::: 6:0 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ رئیس جمهور اگربعضی چیزها نبود به مجلس نشان می دادم www.masahebdarim.parsiblog.com سند تو ال ممنون داغ داغ داغ داغ جالب
+ با عرض سلام ایدیهام هک شده فقط یه ایدی با نام ماصاحب داریم دارم انشاءالله اد کنید و به دوستانتون هم سند تو ال کنین ممنون ازتون ایدیم ma_saheb_darim313