با عرض سلام خدمت شما عزیزان محترم که تشریف اوردید. تصمیم داشتیم که از قسمت های قبلی این کار رو انجام بدم ولی که زلیخا عاشق یوازرسیف بود بنویسم که ما شیعیان یکم از زلیخا یاد بگریم که به یوسف زهرا عشق بورزیم ولی ماجرا از هفته پیش عوض شد و زلیخا به معشوق اصلی دست یافت و ماجرا عوض شد خواستاز نوشتن این متن این باشه که جرقه ای باشه و همه شماها هم این کار رو شروع کنین انشاءالله که شروع کرده بودین . خب چی می خواستیم بگیم بله از نکاتی که از تماشای یوزارسیف به ذهن می یاد البته اینا به ذهن بنده اومده حتما بیش از این نکات هست که باید نوشت. خب نکته اول: 1) جایی که حضرت یعقوب گفت یوسف را به شما سپردم این شد ولی ان بار بنیامین را به خدا می سپارم از اینجا باید اینو برداشت کرد همیشه و در همه جا باید به خدا توکل کنیم نه به غیر تو که در نماز هم می گیم ایاک نعبد و ایاک نستعین خب چی مخواستم از بیان این نکته بگم اینکه خودسازی کنیم تا به مرحله توکل برسیم اینا رو گفتم نه به شما اول به خودم که انشاءالله عامل به این گفته ها باشم تا هرکی هم این متن رو می خونه عامل باشه انشاءالله با دعای خیر شما انشاءالله نکته 2: این که زمانی که یوسف پیامبر به دیدار زلیخا رفت ولی حرفی بین انها رد و بدل نشد ولی خیلی حرفها زدند یعنی با زبان دل خیلی حرفها زدند از بیان این نکته هم می خوام اینو بگم که اهل دل باشیم تا به اهل دلان پیوند بخوریم. می گن علامه طهرانی و علامه میلانی به دیدار علامه طباطبائی می یان فقط می شینن 1 ساعت به هم نگاه می کنن بعد می رن اینها یعنی چه ؟یعنی اینکه خودساختگی! اما خودساختگی که مراحل خودش رو داره که اینها از دهن بنده بزرگ که بگم این حرفها رو، والسلام ختم کلام .انشاءالله موفق باشین و ممنون که به خودتون زحمت دادین و این متن در پیت بنده رو خوندین. انشاءالله از خودساختگان در راه معبود باشیم.