آقای هاشمی رفسنجانی !
چه جریانی خودسر و قانون گریز است
«رهبری آمده است.آیا آقای هاشمی به این مطالب معتقد است یا این که اجلاس خبرگان اقتضای ایراد این گونه مطالب را دارد قضاوت با شما و افکار عمومی است. آقای هاشمی از فصاحت و بلاغت برخوردار است و در هر جلسهای بر اساس مقتضای همان جلسه سخن میگوید. او در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 84 که فکر میکرد تفکر مدعیان اصلاحات برنده میشود، خودش را هاشمی 2005 معرفی کرد و مشروعیت ولایت فقیه را به رای مردم میدانست و از این تاسف میخورد که هنوز کسانی هستند که مشروعیت آن را به خداوند میدانند ولی در آستانه انتخابات خبرگان که به رای متدینان نیاز داشت و میخواست نامش در سر لیست جامعتین قرار بگیرد مجددا ولایت فقیه را امری آسمانی و الهی اعلام کرد. در آستانه انتخابات 84 با صدور بیانیه 8 مادهای از دموکراسی اقتصادی دفاع میکرد و آن را زمینه ساز تحقق دموکراسی سیاسی میدانست. وی در فیلم انتخاباتی اش که کمال تبریزی _ سازنده فیلم مارمولک _ آن را ساخت، رسما خودش را هاشمی 2005 معرفی کرد تا نشان دهد که نسبت به گذشته تفاوت کرده است! او در این فیلم از آزادی مد لباس و رنگ لباس بر اساس خواست خانمها و خانواده آنها سخن گفت. هاشمی در همان فیلم در برابر انتقاد یک دختر هنر پیشه که بی شرمانه نظام اسلامی را به دروغ و فریب و نیرنگ متهم میساخت و خواهان آزادی کامل و حذف همه نوع کنترل اعم از دانشگاه و خانه میشد، اشک ریخت و در پایان برای آن راه حلی ارائه کرد که دل هر علاقمند به اسلام و انقلاب را به درد میآورد. او گفت فکر میکنم راه حل این است که شما جوانان که جمع کثیری هستید اگر متحد شوید میتوانید تاثیر گزار باشید. این سخن مورد پسند افراد حاضر در صحنه فیلم از جمله آن خانم قرار گرفت و با کفهای ممتد از این حرف استقبال کردند! آری دست زدن آن خانم هنرپیشه توانست صدای خنده هاشمی را در آورد و او از این بابت خدا را شکر کرد!! آقای هاشمی در نهایت از انتخابات نتیجهای نگرفت ولی تعجب آن جا بود که تقصیر را به گردن دیگران انداخت و این گونه وانمود کرد که گویا در انتخابات تقلب شده است! از این رو با نادیده گرفتن قانون و صدور بیانیهای مبنی براین که شکایتم را به خدا میبرم، این گونه القا کرد....
آقای هاشمی در ادامه سخنانش به جریان "خود سر" اشاره میکند و میگوید"این جریان خودسر که الان در کشور میبینیم حقیقتا سم کشور هستند و تاکید میکنم که در حکومت قانون، همه باید بر محور قانون حرکت کنند؛ چرا که حرکت غیرقانونی ریشه دشمنی و تفرقه است."
وی در ادامه تخلف از قانون را به استبداد، دیکتاتوری و خودسری تفسیر کرد و گفت "تا قانون هست باید به آن عمل کرد و مصوبات مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص باید رعایت شود و تخلف از آنها پسندیده نیست."
روشن است همه باید تسلیم قانون باشند و به مصوبات قانونی عمل کنند ولی با مراجعه به حوادث قبل و بعد از انتخابات 88 میتوان فهمید که مصداق بارز جریان خودسر چیست و چه کسانی در برابر قانون ایستادند. چنان که ذکر شد آقای هاشمی در انتخابات 84 شکایتش را به خدا برد و در 4 سال عمر دولت نهم به رغم تاکیدات مقام معظم رهبری حاضر به همکاری با دولت نهم نشد. و در آستانه انتخابات دهم از ماهها پیش تلویحاً پایان مدارا با دولت نهم را اعلام کرد و با حمایت از میرحسین و تشکیل ستاد صیانت از آرا و... موضوع اتهام تقلب در انتخابات را دامن زد.
وی در نامه سرگشاده به رهبری از تحرکات خیابانی و باز شدن آتش فشانهای سینههای مردم و احزاب سخن گفت؛ تهدیدی که در فردای رای گیری توسط عدهای عملی شد و با دعوت همسرش عفت و حضور میدانی برخی آقازادهها از جمله فائزه و به کمک ستاد قیطریه و عوامل فتنه به درگیریهای خیابانی کشید. در آن شرایط به رغم دعوت مقام معظم رهبری از سران فتنه (موسوی، کروبی، خاتمی) مبنی بر التزام به قانون و فرصت دادن مجدد شورای نگهبان برای ارائه شکایات احتمالی، جریان خودسر فقط بر طبل آشوبهای خیابانی میکوبید و با شعارهای ساختار شکنانه، خواهان براندازی نظام بر آمده از آرای مردم میشد ( اعترافات عوامل ستادی فتنه که در صدد براندازی نظام اسلامی بودند و اسناد آن موجود است) آقای هاشمی به حق کسانی را که در مقابل قانون بایستند را دیکتاتور و مستبد و خودسر مینامد ولی از این نکته غفلت میکند که دوستانش سالهاست که در برابر قانون ایستاده اند. آیا سمی مهلک تر از همدستی با بیگانگان برای سرنگونی نظام اسلامی برآمده از آرای مردم وجود دارد؟ همان نظامی که به تعبیر هاشمی در نطق خبرگان " ریشه اصلی آن اسلام، قرآن و ولایت است و مردم همیشه به آن وفادار و در صحنه بودهاند" مع الاسف در آن شرایط، آقای هاشمی نه تنها در برابر جریان خودسر که در مقابل قانون، خواست مردم، رهبری و شورای نگهبان ایستاده بودند هیچ عکس العملی نشان نداد بلکه در نماز جمعه 26تیر به نحوی از آنها حمایت کرد. انتظار میرفت که آقای هاشمی پس از گذشت یک سال از فتنهای که مقام معظم رهبری آن را فتنه عمیق خواندند در نطق اجلاس خبرگان از سران فتنه تبری بجوید.
آقای هاشمی مهمترین عامل پیروزی ما را وحدت در میان مردم و حکومت، حوزه و دانشگاه، روحانیت و انقلاب و غیره دانست، گفت "همه در دفاع مقدس یکصدا بودیم و به لحاظ سیاسی، نظامی، تاریخی پیروز شدیم و در حال حاضر هدفگیری آن است که وحدت ما را به تفرقه تبدیل کنند." تردیدی نیست که از زمان دفاع مقدس تا کنون بسیاری از افراد از قطار انقلاب پیاده شده اند و در ادامه باز هم عدهای پیاده خواهند شد چنان که در دوران مبارزه هم چنین بود در مبارزه با طاغوت جبهه ملی، نهضت آزادی، منافقین ( مجاهدین خلق) حزب توده، چریکهای فدایی خلق و... با ما هم صدا بودند و به پیروزی هم رسیدیم ولی از فردای پیروزی به تدریج هرکدام راهشان را از انقلاب جدا کردند و در برابر مردم و نظام اسلامی ایستادند. مشکل آن نیست که نظام اسلامی افرادی را از خود جدا میکند؛ مشکل آن است که افراد به خاطر دلبستگی هایی از قطار انقلاب پیاده میشوند. و البته بسیار واضح است که وحدت با چنین افرادی که در جبهه دشمن قرار گرفته اند شدنی نیست. در باره ماجرای اخیر و فتنه انتخابات 88 از آقای هاشمی سوال میکنیم چه کسانی وحدت ما را به تفرقه تبدیل کردند و چه کسی تفرقه را به وحدت تبدیل کرد؟ آیا القای شبهه تقلب در انتخابات و نامه سرگشاده شما به رهبری بذر نفاق و اختلاف در کشور و در جمع متحد مردم نیفکند؟ و در نقطه مقابل، آیا این رهبری نبود که با تدبیر و خون دل و استغاثه به حضرت ولی عصر (عج ) این اختلاف را به وحدت تبدیل کرد و افرادی که به دلیل شعارهای جذاب اطراف سران فتنه جمع شده بودند به خیمه انقلاب بازگرداند؟ چه کسی حماسه بزرگ 9دی و 22 بهمن را آفرید ودشمن را در اهداف خود ناکام گذاشت؟ مع الاسف شما در آن شرایط از این دریای ملت فاصله گرفتید و حتی در مراسم تنفیذ و تحلیف رییس جمهور منتخب ملت شرکت نکردید و شاید هنوز هم آن را به رسمیت نمیشناسید. اکنون چه شده است که به فکر وحدت افتاده اید و از ضرورت آن سخن میگویید؟ همان گونه که رهبر عزیزمان فرمودند کسانی که شعار وحدت سر میدهند باید در عمل نشان دهند نه این که فقط شعار آن را بدهند.