حالا دقت کنین به قسمت سمت راست عکس که در اون مغازه ای دیده می شه که رهگذرها می تونن برای خرید ساندویچ بهش مراجعه کنن!
شاید این رهگذر جلوی دوربین داره با خودش فکر می کنه: «هوووم.... زن بخرم یا ساندویچ؟»
پ.ن.?: قبل از این که این عکس رو بذارم کمی با خودم فکر کردم که آیا این کار خداپسندانه هست یا نه. در آخر به این نتیجه رسیدم که حیف هست که دوستان نبینن که زن غربی چه قله هایی رو فتح کرده!
پ.ن.?: می گن: «فاحشگی هم یه شغله. چه ایرادی داره؟» و بعد می گن: «شما خجالت نمی کشین که اسلام حقوق زن ها رو رعایت نمی کنه!؟!» !!!
پ.ن.3: بیش از 3 و نیم میلیون نفر -غیر هلندی- در سال به عنوان «توریست» به این منطقه از شهر سفر می کنن. عجب تجارتی!
پ.ن.?: عکس های دیگه ای هم از این فاجعه داشتم ولی نخواستم بیش از این وبلاگم رو آلوده کنم. هدف این بود که دوستان بدونن توی دنیا چه خبره. از دوستانی هم که این عکس ناراحتشون کرد و تاب دیدن این پستی رو نداشتن? عذر می خوام.
پ.ن.5: قیمت هم خوابی با یکی از این خانوم ها، معادل حدودا 10تا ساندویچ هست.
پ.ن.6: چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟
دوره ی ارزانیست؛
شرافت ارزان،
تن عریان ارزان و
دروغ از همه چیز ارزان تر.
آبرو قیمت یک تکه ی نان
و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان....!
وبلاگ:http://301040.blogsky.com