سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در قرآن است خبر آنچه پیش از شما بود ، و خبر آنچه پس از شماست ، و حکم آنکه چگونه بایدتان زندگى نمود . [نهج البلاغه]
خبر مایه

سلام اینم قسمت سوم و قسمت پایانی، پی نوشت هر سه قسمت در ادامه مطلب هست امیدوارم که بهره کافی را برده باشین با منابع سنی هم نوشته شده این نشریه
مرا مجبور کردند و گفتند اگر بیعت کنی دست از تو بر میداریم وگر نه تو را می کشیم پس هنگامی که کسی را نیافتم با آنها بیعت کردم ? اما بیعت کردن من کار باطل آنها را حق جلوه نمی دهد و اینطور نیست که آنها حق میگویند . یا ابن قیس ! به آن کسی که دانه را شکافت و مردم را آفرید اگر در روز بیعت با ابوبکر چهل نفر همراه من بودند مثل آن چهار نفر ? دست نگه نمی داشتم و با آنان مقابله می کردم ? اما نفر پنجم را نیافتم . فردی پرسید : یا امیرالمومنین آن چهار نفر چه کسانی هستند ؟ حضرت فرمودند : « سلمان ? ابوذر ? مقداد و زبیر بن صفیّه قبل از آنکه بیعت مرا بشکند . وقتی که مردم با ابوبکر بیعت کردند چهل نفر از مهاجرین و انصار نزد من آمدند و با من بیعت کردند . من به آنان امر کردم که صبح روز بعد سرشان را بتراشند و با سلاح نزد من بیایند ? ولی فقط چهار نفر صبح آن روز نزد من آمدند و آن چهار نفر سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بودند. یا پسر قیس ! به خدا قسم اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند بر عهد خود وفا می کردند و صبح به خانه من می آمدند در حالی که سرشان را تراشیده بودند قبل از آنکه من با ابوبکر بیعت کنم ? آنگاه در برابر او ایستادگی می کردم و او را در برابر خدا محاکمه میکردم .

بیت الاحزان

حضرت زهرا3دردانه رسول خدا 9 شب و روز ناله می‌کرد و می‌گریست. اشکش باز نمی‌ایستاد و شعله ‌های درونش آرام نمی‌گرفت. بزرگان مدینه همه جمع شدند و نزد امیرالمومنین7آمدند. گفتند: ابوالحسن، فاطمه شب و روز می‌گرید. آرامش شبانه را از همه ما ربوده است. هیچ‌کدام از ما نه شب می‌توانیم بر بستر آرام بخوابیم و نه روز می‌توانیم به کار خود قرار یابیم و از پی معیشت خود برویم. ما به تو گفتیم تا از او بخواهی یا شب بگرید یا روز.

علی 7 نزد بانو آمد و فرمود:« دختر رسول خدا، بزرگان مدینه می‌خواهند از تو درخواست کنم یا شب ‌ها گریه کنی یا روزها.»

فاطمه3 فرمود:« اباالحسن، من چه مدت اندکی در میان آنها خواهم بود! رفتن من از بین آنها چقدر نزدیک خواهد بود! به خدا، نه شب‌ ها آرام می‌گیرم و نه روزها ساکت می‌مانم، مگر اینکه به پدرم، رسول خدا 9 برسم.»(13)

علی 7 فرمود:« دختر رسول خدا، هرچه به نظرت می‌رسد، همان را انجام بده».

بعد از این علی7خانه‌ای را در بقیع برای فاطمه3 به دور از مدینه بنا کرد. آن خانه را بیت ‌الأحزان می‌نامیدند. هر روز صبح فاطمه3 اشک‌ریزان، در حالی که حسن و حسین8در پیشاپیش او بودند، به سمت بقیع می‌رفت. پیوسته در بین قبرها می‌گریست و شب که فرا می‌رسید، امیرالمومنین 7 به کمک او می‌آمد و او را به خانه می‌برد. (14)

خشم حضرت فاطمه

عمر به ابوبکر گفت: بیا نزد فاطمه برویم. ما فاطمه را خشمگین کردیم. نزد امیرالمومنین رفتند و از ایشان خواستند که از فاطمه 3 برایشان اجازه ملاقات بگیرد حضرت پذیرفت و سپس نزد فاطمه 3 آمد و فرمود : « دختر رسول خدا دیدید که این دو مرد چه می کنند ? بارها آمدند آنها را نپذیرفتی حالا از من خواسته اند که برای آنها از شما اجازه بگیرم . فاطمه 3 فرمود :« والله ? نه به آنها اجازه خواهم داد نه یک کلمه با آنها سخن خواهم گفت ؛ تا وقتی پدرم را ببینم و شکو? آنها را به او برسانم که بر من چه ساختند و چه ستم ها روا داشتند. (15)

علی ؟؟ گفت :‌« اما من ضامن شده ام که از شما اجازه بگیرم . پس حضرت زهرا ؟؟؟ راضی شدند و اجازه دادند . علی ؟؟ بیرون آمد و به آنها اجازه فرمود . حضرت آنها را به حضور فاطمه3 برد. اما وقتی نزد فاطمه3 نشستند، بانو صورت را به طرف دیوار برگرداند. به بانو سلام کردند، جوابشان را نداد. برگشتند جلوی روی بانو نشستند . باز بانو روی برگردانید ? تا چندین مرتبه این کار تکرار کرد و سپس فرمود یا علی ? روی مرا بپوشان . دوباره آنها آمدند و روبروی چهره بانو نشستند . ابوبکر شروع کرد به سخن: حبیبة رسول خدا، به خدا من خویشاوندان رسول خدا را از خویشاوندان خودم دوست‌تر می‌دارم. برای من تو از عایشه دخترم هم، عزیزتری. آرزو می‌کردم روزی که پدرت وفات کرد، من می‌مردم و بعد از او زنده نمی‌ماندم. این که می‌بینی من تو را می‌شناسم و فضل و شرفت را می‌دانم اما تو را از حق ومیراثت از رسول خدا باز داشته‌ام، برای این است که از پدرت رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: ما (پیامبران) ارث باقی نمی‌گذاریم و آنچه بر جای می‌نهیم، صدقه (برای عموم) است.

فاطمه3 فرمود:« اگر حدیثی از رسول خدا بخوانم که خود شما هم آن را می‌دانید، به آن عمل می‌کنید؟»عمر و ابوبکر هر دوگفتند: آری.« شما را به خدا سوگند می‌دهم، مگر نشنیدید که رسول خدا9 فرمود: رضایت فاطمه از رضایت من است وخشم فاطمه از خشم من. هرکس دختر

فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هرکس فاطمه را راضی کند، مرا خرسند نموده است و کسی که خشم او را برانگیزد مرا به خشم

آورده است؟!» گفتند: آری آن را از رسول خدا شنیده‌ایم. فاطمه 3 فرمود :« پس من اکنون خدا و ملائکه را شاهد می‌گیرم که شما مرا به خشم آورده‌اید و خرسندم نکرده‌اید. هرگاه پیامبر را ببینم، نزد او از شما شکایت خواهم کرد.» (16)

ابوبکر گفت: فاطمه، من از خشم تو و پیامبر به خدا پناه می‌برم. بعد آن چنان گریست که نزدیک بود جانش از دست برود.

فاطمه فرمود:« به خدا سوگند، در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین خواهم کرد.» (17)

گریه در آغوش همسر

بانو سخت در بستر بیماری افتاد و چهل روز با همین بیماری بود تا وفات کرد. وقتی بانو نشانه‌های مرگ را در خود یافت، ام أیمن واسماء بنت عمیس را خواست. کسی را نیز به دنبال علی فرستاد و او را به حضور خواند. فرمود:« پسر عمو، اینک آوار رحیل را به جان می‌شنوم و چیزی در توان خود نمی‌بینم، جز این که لحظه به لحظه به پدرم نزدیکتر می‌شوم. من چیزهایی در دل دارم که تو را به آنها وصیت می‌کنم.»

علی 7 فرمود:« دختر رسول خدا، مرا به هرچه که دوست داری، وصیت کن». سپس آمد و بر بالین فاطمه نشست، وقتی همه را از خانه بیرون کرد، بانو فرمود:« پسر عمو، تو نه از من دروغی به یاد داری، نه خیانتی و از وقتی که با من زیسته‌ای، با تو هیچ مخالفتی نکرده‌ام».

علی 7 فرمود:« معاذالله! تو خداشناس‌تر، نیک‌خوتر، پرهیزگارتر، ارجمند‌تر وخداترس‌تر از آنی که اگر مخالفتم کرده باشی، سرزنشت کنم.جدایی و هجران تو برایم سخت است، ولی کاری است که گریزی ندارد. به خدا سوگند، مصیبت رسول خدا 9 بر من تازه شد. وفات و هجران تو خیلی بزرگ است. أنا ألیه راجعون از مصیبت تو. وای که عجب فاجعه می‌آفریند! عجب طاقت‌سوز است! عجب آتشی به جان می‌ریزد. عجب غمی می‌سازد! به خدا سوگند، این مصیبتی است که تسلی نمی‌پذیرد، مصیبت بزرگی است که همتا ندارد».

بعد از این فرمایش‌ها، مدتی هردو با هم گریستند. سپس علی 7 سر فاطمه 3 را به سینه خود چسباند. فرمود:« هر وصیتی که می‌خواهی بکن. خواهی دید هر طور که بگویی، آن را انجام می‌دهم وکار تو را بر کار خودم ترجیح خواهم داد».

فاطمه‌3فرمود:« ای پسر عموی رسول‌ خدا بهترین پاداش ‌ها را برای من، به تو بدهد».

سپس بانو وصیت فرمود تا امیرالمومنین 7 بعد از وی با أمامه، دختر خواهرش زینب، ازدواج کند. تابوتی را برایش فراهم آورد. از آنها که به او ستم ورزیدند وحقش را گرفتند، هیچ کدام بر جنازه‌اش حاضر نگردند. نه آنها و نه پیروانشان، هیچ یک بر پیکر او نماز نگزارند. شب هنگام، وقتی دیده‌ها آرام می‌گیرد و چشم‌ها می خوابند، او را دفن کند.(19)

طبری می‌نویسد: آن شبی که فاطمه را دفن کردند، در بقیع چهل قبر تازه ساختند. وقتی مسلمانان فهمیدند بانو وفات کرده، به بقیع امدند. ناگاه چهل قبر در برابر خود یافتند. نتوانستند مزار بانو را از میان سایرقبرها تشخیص دهند. ضجه‌های مردم بلند شد و همدیگر را سرزنش می‌کردند. می‌گفتند: پیامبرتان جز یک دختر در میان شما باقی نگذارد، او نیز فوت کرد و دفن شد اما شما در وفاتش حضور نمی‌یابید، بر او نمازنمی‌گزارید و حتی قبرش را هم نمی‌دانید کجاست ? والیان آنها (ابوبکر و عمر) گفتند: از زنان مومن کسی بیاید این قبرها را بشکافد تا او را بیابیم، بر او نماز بگزاریم و قبرش را زیارت کنیم.

این خبر به امیرالمومنین 7 رسید. خشمگین بیرون آمد، آنچنان که چشمانش سرخ شده بود و رگ‌هایش برآمده بود، عبای زردی هم که در هنگامه‌های نبرد آن را می‌پوشید، بر دوش انداخته بود. شمشیرش ذوالفقار را نیز بر کمر داشت، تا به بقیع وارد شد ترس در میان مردم افتاد.

عمر و همراهانشان با حضرت روبه‌رو شدند. عمر گفت: چه شده ابا الحسن؟ به خدا، قبرش را می‌شکافیم تا بر او نماز بگزاریم. علی 7 دست به گریبان عمر افکند و او را بلند کرد، بر زمینش کوبید و فرمود:« سیاه زاده، من حقم را از ترس اینکه مردم از دینشان بازگردند، رها کردم، اما نسبت به قبر فاطمه اگر تو و یارانت حتی سنگی از آن را پرتاب کنید، به خدایی که جان علی در دست اوست، زمین را از خونتان سیراب خواهم کرد. اگر جانت را می‌خواهی برگرد، عمر!»

ابوبکر وقتی حضرت را به این حال دید، گفت: ابا الحسن، به حق رسول خدا و به حق همان که بر عرش است، رهایش کن. ما کاری را که تو نخواهی انجام نمی‌دهیم.

و در راه است منتقم خون مادران ...

1 - بحارالانوار، ج 27، ص 139، ب 4، ح 144؛ سفینه البحار، ج 2، ص 375.

2 - مستدرک حاکم: 3/154; مجمع الزوائد: 9/203 و حاکم در کتاب مستدرک احادیثى مى آورد که جامع شرایطى باشند که بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانسته اند.

2 - فتح البارى در شرح صحیح بخارى: 7/84 و نیز بخارى این را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازى جلد 8، ص 110 آورده است.

2 طلقاء: به کسانی می‌گویند که در فتح مکه به اسارت نیروهای پیامبر درآمدند، اما حضرت آنها را آزاد و رها کردند- م.

23 مولفه قلوبهم: به مسلمانان ضعیف الایمانی گفته می‌شد که پس از فتح مکه اسلام آوردند و غالباً از سران شرک و نفاق بودند- م.

5 - الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 179.

6 - کشف المحجه لثمره المهجه، سیدبن طاووس، صص 71 و 72.

7 - الاحتجاج، ج 1، صص 94 و 95، الإمامه و السیاسه، ج 1، صص 10 و11.

8 - السقیفه، صص 81 و 82؛ بحارالانوار، ج 8، صص 51 و 52؛ الاحتیاج، ج 1، ص107.

9 - این سخن را همان کسی میگوید که بارها در دوران خلافت خود میگفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد . این گفته عمررا به تواتر در کتب حدیثی خود آورده‌اند از جمله صحیحین، اما متأسفانه عصبیت برخی متأخرینشان آنها را به حذف امثال این عبارت که پاسخی بر توجیه آن نمی‌یابند، از چاپ‌های جدید صحاح‌سته، واداشته است.

10 - بحارالانوار، ج 53 ص 18 و ج 8، ص 229 و ج 28، ص 268؛ اصول کافی، ج 1، ص 460؛ الامامه و السیاسه، ج 1 ص 12.

11 – صحاک :

12 - السقیفه، صص 85-82؛ الاحتیاج، ج 1، صص 109- 107؛ بحارالانوار، ج 8، صص 52 و 51

13 - بحارالانوار، ج 43، ص 174 و 177؛ کوکب‌الدری، ج 1، ص 242؛ نهج‌الحیاه، ص 276.

14- بحارالانوار، ج 43، صص 176- 175، ب 7، ج 15؛ عوالم‌العلوم و المعارف و الاحوال، ج 11، صص 260- 257.

15 – بحار الانوار ? ج 43 ? ص 203 و ج28 ? ص 357 ؛ صحیح بخاری ج 5 ? ص 5 و ج 6 ? ص196 ؛ صحیح مسلم ج 2 ? ص 72 ؛ مسند احمد?ابن حنبل ج 1 ? ص 6 ؛ تاریخ طبری ج 3 ? ص 202 ؛سنن البیهقی ج 6 ? ص 300.

16 - بحارالانوار، ج 28، ص 303 و ج43، صص 199 و 203 و ج 36، ص 308؛ الامامه و السیاسه،ج 1 ص 13، ص 1214؛ صحیح‌البخاری، ج5، ص 5 و ج6، ص 196، ب12 و 16 و 19 و کتاب النکاح 109، صحیح مسلم، ج 2، ص 72، حدیث 93 و 94؛ مسند احمد، ج 1، ص 6 و ج4، صص 5 و 328 و 326 و 323؛ تاریخ‌الطبری، ج3،ص 202؛ سنن البیهقی، ج6، ص 300 و ج7، ص 307

17 - صحیح بخاری، ج 75 ص5، ج6، ص 196؛ صحیح مسلم، ج2، ص72؛ مسند، احمدبن‌حنبل، ج1 ص 6؛ تاریخ‌الطبری، ج 3 ص 202؛ السنن، بیهقی، ج 6، ص 300

19 روضه‌الواعظین، ج 1، ص 151؛ بحارالانوار، ج 43، صص 191 و 192، ب 7، ح 20 ؛ بحارالانوار، ج 43، ص 173، ب 7، ح13


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ رئیس جمهور اگربعضی چیزها نبود به مجلس نشان می دادم www.masahebdarim.parsiblog.com سند تو ال ممنون داغ داغ داغ داغ جالب
+ با عرض سلام ایدیهام هک شده فقط یه ایدی با نام ماصاحب داریم دارم انشاءالله اد کنید و به دوستانتون هم سند تو ال کنین ممنون ازتون ایدیم ma_saheb_darim313