بسم الله الرحمن الرحیم
ولایت فقیه، رمز پیروزی و ماندگاری انقلاب اسلامی
در نشست دفتر پژوهشهای فرهنگی، مشهد مقدس، 17/9/1384
الحمدلله ربّ العالمین و الصلّوة و السّلام على سیّد الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابى القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین المعصومین.
اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و على ابائه فى هذه الساعة و فى کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائدا و ناصراً و دلیلاً و عینا حتى تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فیها طویلا
پیروزى انقلاب مقدس اسلامی همه معادلات جهانى را برهم زد بهگونهای که همه دشمنان اسلام درصدد تحلیل این پدیده بىسابقه و شگفتانگیز برآمدند. پیروزى انقلاب اسلامی و شکست نقشههاى دشمنان که طى چند دهه طراحى شده و به اجراء در آمده بود، سبب شد که دشمنان درصدد برآیند تا علت شکست خودشان را پیدا کنند. بعضی تحلیلها فقط برای توجیه شکستشان بود، وگرنه خودشان هم باور نداشتند که آن عوامل چندان تأثیرى داشته باشد. ولی از جمله عواملى که همه آن را خوب فهمیدند و بهصورتهاى مختلف اعتراف کردند و درصدد تضعیف آن برآمدند، نقش رهبرى ولیفقیه در جریان انقلاب و بعد هم در مدیریت کشور بود. فهم این مطلب خیلی احتیاج به تخصص در مسایل سیاسى و اجتماعى ندارد؛ با یک مقایسه خیلى ساده اهمیت این نقش را میتوان درک کرد. مقایسهاى که قابل فهم است اینکه تقریباً همزمان با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، حرکت انقلابى مردم افغانستان علیه حکومت دستنشانده وقت هم شروع شد و قریب بیست سال، اندکى بیشتر یا کمتر، ادامه پیدا کرد. تا آنجا که اطلاعات و شواهدى هست، مردم افغان در این راه خیلى فداکارى کردند. سختىهایى که آنان تحمل کردند به مراتب بیشتر از سختىهایى بود که مردم ما در دوران انقلاب علیه حکومت پهلوى تحمل کردند. گفتههاى بعضى اشخاص موثق و بعضى از رهبران شیعه آن سامان مؤید این مطلب است. به قدرى آن سختىها عجیب بود که گمان میکنم، اگر این امتحان براى مردم دیگری پیش مىآمد تا آن حد تحمل نمىکردند. به هرحال داستانهاى واقعاً شگفتانگیزى است. ولى بالاخره نتیجه چه شد؟ صدها هزار نفر کشته شدند؛ بعدها هم جنگهای داخلی درگرفت و هزاران نفر هم در این جنگها کشتهشدند. سرانجام هم حاضر شدند در مقابل آمریکا خضوع کنند، و اکنون نیز پیداست کار به کجا انجامیده و خدا مىداند بعد از این به کجا خواهد انجامید.
به طور قطع، بسیارى از مردم مجاهد افغانستان براى مبارزه با کفر جنگیدند و به برخی نتایج هم دستیافتند، چنانکه علیرغم همه قدرتى که آمریکا در آنجا اعمال کرد، نه انتخابات و نه قانون اساسى آنها مورد رضایت آمریکا نبود. ولى جا دارد جهاد افغانها را با جهاد مردم ما در مقابل دولت دستنشانده آمریکا مقایسه کنید. آیا در آنجا قدرت نظامهای حاکم قوىتر از قدرت نظامى ایران در زمان شاه بود؟ بدون شک بزرگترین قدرت نظامى منطقه در آن زمان، قدرت ایران بود؛ حتی سلاحهایى که بیگانگان در اختیار دولت شاه گذاشته بودند، در منطقه به جز اسرائیل کشور دیگرى آنها را نداشت. ولى آنچه باعث شد مردم ایران پیروز شوند ولی افغانها اینگونه پراکنده شوند، عزت آنها از بین برود و بالاخره در مقابل آمریکا تمکین کنند، بدون شک عاملى بود که در ایران وجود داشت و در آنجا وجود نداشت؛ و آن برکت حضور شخص امام (رضوان الله علیه) و اندیشه اطاعت از ولىفقیه در میان مردم بود. این فرهنگ کاملاً در جامعه ما جا افتاده که کسى که جانشین امام زمان(ع) شد، اطاعت از او واجب است و اگر به امر او جان دادید شهید محسوب میشوید؛ و مردم ما نیز چنین کسی را شناختند.
آیا میتوان در کنار این عامل، عوامل دیگری را هم مطرح کرد؟ فرض کنید عوامل جنبی در افغانستان بیشتر بود؛ اما سرانجام چه شد؟ ایران پیروز شد و افغانستان شکست خورد؛ چرا؟ این مطلب را عوام هم میفهمند. متخصصان تحلیل مسایل سیاسی دنیا نیز از همان آغاز فهمیدند که بزرگترین رمز پیروزی و شکستناپذیری مردم ایران اعتقاد به ولایت فقیه از یکطرف و وجود یک ولیفقیه مقتدر و مقبول از سوی دیگر است؛ ولیفقیهی که وقتی بر اساس مبانی اسلامی تصمیمی گرفت کسی نمیتواند آن را متزلزل کند. به همین خاطر از همان آغاز، به فکر افتادند که این رکن اصلی را در کشور ما تضعیف کنند، تا برای نسل آینده چنین عاملی با این قوت وجود نداشته باشد.
اگر فعالیتهای آشکار و پنهان دشمن را از ابتدای انقلاب تاکنون بررسی کنیم، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم همه اینها مثل حلقههای یک زنجیر، مرتبط باهم و در راه تضعیف بزرگترین عامل پیروزی در انقلاب اسلامی ایران است. از همان اوایل، بخشی از فعالیتها در بُعد نظری و فکری این بود که سراغ کسانی رفتند که به واسطه معلومات کم خود، یا به جهات دیگری، اصل این مبنا را تضعیف میکردند. آنها میگفتند: چه کسی گفته ولایت فقیه اعتبار دارد و واجب الاطاعه است. این افراد شروع به تشکیک درباره این تئوری و طرح شبهاتی در مورد آن کردند؛ کتابها نوشتند، بحثها کردند و سخنرانیها ایراد نمودند؛ حتی از امکانات رسانهای انقلاب نیز علیه این فکر استفاده کردند، و البته این کار همچنان ادامه دارد. بسیاری از مردم کم یا بیش با این آسیبها و این دردها آشنایند و کسانی را در گوشه و کنار میشناسند که به صورتهای مختلف در این جهت حرکت میکنند. گاهی مخالفت با ولایت فقیه را تحقیق علمی وآزاد و به اصطلاح آزاداندیشی میدانند و گاهی زیر بار قدرت حاکم نرفتن را برای خود ارزش میدانند؛ حتی اگر قدرت حاکم، ولایت فقیه باشد. به هر حال، به دلایلی کسانی آمدند که اصل نظریه ولایت فقیه را زیر سؤال ببرند و با پیدا شدن کسانی که چنین ضعفها و خواستههایی داشتند، دشمنان نیز به تقویت آنها کوشیدند.
گاهی دشمن از ابتدا نقشهای دارد و خودش آن را مستقیماً پیاده میکند؛ ولی گاهی عنصری را پیدا میکند که به درد کارش میخورد، سپس انگیزه وی را تقویت میکند. به هر حال حرکت تضعیف اصل و مبنای ولایت فقیه، همچنان هم ادامه دارد و در بعضی از جاها نیز تشدید شده است؛ ولی الحمدلله در طول بیش از ربع قرنی که از پیروزی انقلاب گذشته است، این تلاشها به جایی نرسیده و دشمنان نتوانستهاند خدشهای در این مسأله وارد کنند و جوّ جامعه را بهدست بگیرند. شاید یکی از علل شکست آنها این باشد که این اصل جزء فرهنگ شیعه است و اصولاً امری ارتکازی و رایج در جامعه شیعه است و همه مردم میدانند که باید به دستور مجتهد جامع الشرایط عمل شود.
اما حالا که ـالحمدلله ـ تلاش دشمنان انقلاب در این جهت به جایی نرسید، آنها باید راه جانشینی هم برای این در نظر داشته باشند. سناریوی دوم آنها این است که اگر نتوانستند اصل نظریه ولایت فقیه را سرکوب کنند، در مصداق آن تشکیک کنند و پس از آن سعی کنند مصداقی که کمابیش به فکر خودشان نزدیکتر باشد سرکار بیاورند. اجرای این حیله شیطانی را هم با راهکارهایی که همه ما کمابیش با آن آشنا هستیم، از همان اوایل شروع کردند و این کار مسألة تازهای نیست. آنها این شبهه را مطرح کردند که ولایت فقیه هم باید مدت معینی داشته باشد مثل ریاست جمهوری که چهار ساله است یا بعضی پستهای دیگر که پنج ساله یا هشت ساله است. کسانی که این شبهه را طرح کردند برای اثبات گفته خود ادعا کردند هر کس قدرتی به دستش آمد و مدت طولانی در این قدرت ثابت ماند، قدرت او را به فساد میکشاند؛ حتی کسانی هم که برای احراز پستی صالح باشند بهتر است مدت محدودی متصدی آن پست باشند؛ چون ممکن است حتی اگر خود آنها هم سالم باقی بمانند، اطرافیانشان سوء استفاده کنند. پس بهتر است مدت تسلط حاکم محدود باشد تا فساد پیش نیاید. این حیله یکی از همان حلقههای زنجیر است که عرض کردم. گاهی از قرآن هم دلیل میآورند که وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْد1، هر کس که میخواهد برای این پست کاندیدا شود، ابدی نیست و سرانجام فرد دیگری خواهد آمد.
حلقه دیگر این است که گفتند خوب است مردم مستقیماً ولیفقیه را انتخاب کنند؛ همانطور که نمایندگان مجلس و رئیس جمهور را انتخاب میکنند. مردم باید رأی بدهند که چه کسی ولیفقیه باشد. چرا؟ به این بهانه که این روش به دمکراسی نزدیکتر است، و اگر مردم بهطور مستقیم رأی بدهند و کسی را انتخاب کنند، به فکر مردم بیشتر احترام گذاشته شده و حکومت مردمیتر و دمکراتمآبتر است. ولی انگیزه آنها از طرح این مسأله چیست؟ انگیزه آنها این است که اگر انتخاب رهبر مستقیماً از طرف مردم باشد، از راههای مختلف میشود به افکار مردم نفوذ کرد؛ همچنانکه گاهی در بعضی از کشورها مشاهده میشود کسانی برای احراز یک پست به پول، تبلیغات، وعده و وعید، راه انداختن کارناوالها و چیزهای دیگر متوسل میشوند؛ چنین عواملی بههرحال تاثیرگذار است. کشور ما هم در گذشته کم و بیش این تجربهها را داشته است، انشاءالله که بعداً نداشته باشد.
با تبلیغات و با عوامل شناخته شدة دیگر که دنیای غرب، دوـ سه قرن آنها را تجربه کرده، در انتخابات یک مرحلهای و مستقیم میشود رأی ساخت؛ ولی اگر انتخابات چند مرحلهای، غیرمستقیم و به گونهای باشد که انگیزهای برای انتخاب شخص معینی نباشد و کسانی که انتخاب میشوند، آزادی فکر و احساس مسؤولیت شرعی بیشتری داشته باشند، در این صورت خطا کمتر میشود، و کمتر میشود در آن نفوذ کرد. وقتی بنا باشد صد نفر در یک کشور انتخاب شوند، نمیتوان نتیجه را کنترل کرد و مشخص نمود که این صد نفر چه کسانی باشند. اینکه دشمنان سعی میکنند انتخابات چند مرحلهای نباشد برای این است. میگویند مگر حکومتتان مردمی نیست، دمکراسی اسلامی نیست؟ دمکراسی یعنی این که مردم رأی بدهند، پس بگذارید خود مردم رأی بدهند. چرا اول میآیید خبرگان را انتخاب میکنید تا بعد خبرگان بیایند رهبر تعیین کنند؟ بگذارید مردم خود بیایند انتخاب کنند. این حیلهای است برای این که بتوانند در آن منتخب نفوذ کنند، و کسی را سرکار بیاورند که اندکی به تمایلات آنها نزدیکتر باشد و مؤید فکر آنها باشد.
ما در این 27 سال بعد از انقلاب، انتخابات زیادی داشتهایم. شما در طول این 27 سال، صادقانه نظر کنید، چه کسانی در مقابل تهدیدهای دشمن و تطمیعهای آنان توانستند کاملاً استقامت کنند و به هیچوجه تحت تأثیر افکار دشمنان واقع نشدند. شما دیدید در زمان حیات امام (رضوان الله علیه) تصمیمگیرنده شخص ایشان بود. گاهی همة نزدیکان امام با مسئلهای مخالف بودند؛ ولی همین که امام میفرمود باید اینگونه شود، دیگر همه سکوت میکردند، وگرنه اگر بنا بود از آقایان دیگر رأیگیری شود، مسأله به گونهای دیگر میشد. بعد از امام هم خدا مقدر فرمود کسی آمد که نسخه بدل امام بود. موارد فراوانی بوده که تقریباً همة سیاستمداران کشور، که بسیاری از آنها سوابق انقلابی خوبی هم داشتند، در مقابل تهدیدها و تطمیعهای دشمن کوتاه آمدند، و تنها کسی که مقاومت کرد، شخص رهبر بود و نتیجتاً هم معلوم شد که حق با ایشان است. مواردی پیش آمد که همان کسانی که شجاعتها داشتند، فداکاریها داشتند، دلاوریها داشتند، در یک مواردی احساس ضعف کردند، و اگر بنا بود این گونه افراد رهبر میشدند، تاکنون چندباره فاتحه اسلام خوانده شده بود. مثلا وقتی میگفتند نیروگاه هستهای بوشهر را منفجر میکنیم، دلش میلرزید، احساس خطر میکرد، و میگفت مسایلی در کار است که شماها نمیدانید. اما رهبری دلش مثل کوه است، انگار که روح امام در کالبد او دمیده شده است.
دشمنان خیلی خوب میدانند از کجا باید شروع کنند و چه کار کنند که به گمان خودشان به نتیجه برسد، پس خوب طراحی میکنند، اما غافلند از اینکه دستدیگری هم در کار است که نمیگذارد نقشههایشان درست پیاده شود، و عواملی وجود دارد که نمیتوانند پیشبینی کنند. شما کسی را سراغ دارید که در این انتخابات اخیر حدس زده باشد که چه کسی بناست انتخاب بشود؟ من با شخصیتهای مهمی صحبت کردم، آنها گفتند: ما هیچ امیدی نداشتیم که ایشان انتخاب شود. براساس حسابهای ظاهری هم، ما هیچ عاملی برای انتخاب شدن ایشان سراغ نداریم. کسانی احساس مسئولیت کردند که ما هیچ گمان نمیکردیم در این وادی قدم بگذارند. ما همه طلبه هستیم، وضع زندگی خودمان را میدانیم، اگر صد تومان به شهریهمان افزوده شود در زندگی ما اثر دارد. من طلبهای را سراغ دارم که یک میلیون تومان قرض کرد تا برای این انتخابات خرج کند و هنوز هم بدهکار است. چه عاملی باعث میشود که او چنین کاری را انجام دهد؟ هملباسی یا همصنفی بودن، و چیزهای دیگر که کم و بیش جاذبههایی دارد، هیچکدام مطرح نبود؛ اما دلها یک دفعه متوجه نقطهای شد که کسی باور نمیکرد. چه عواملی وجود داشت؟ چه خرجهایی که برای تبلیغات دیگران نشد، چه زمینههای اجتماعی که وجود داشت، در نهادهای مختلف کشور، در وزارتخانهها، در ادارات، در نهادها چه زمینههایی برای گرایش به دیگران بود، چه قدرتهایی در اختیارشان بود، حتی بعضی از افراد خودشان اعتراف کردند که اعتماد ما به عوامل خارجی بود، و مطمئن بودیم که کمکهای خارجی نمیگذارد شکست بخوریم. اما تقدیر بهگونهای دیگر رقم خورد. آن وقتی که مردم خالصانه به سوی خدا بروند، خالصانه از خدا کمک بخواهند، خدا هم میداند چه کند. إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُم2. شرط این است که استغاثه باشد؛ تا ما متکی به این قدرت، به آن قدرت، به این عامل و آن عامل ظاهری و... هستیم، به همین عوامل واگذار میشویم. خداوند در حدیث قدسی میفرماید: و عزّتی و جلالی و ارتفاعی علی عرشی، لأقطّعنّ أمل کل مؤمّل غیری بالیأس.3 وقتی امید به غیر خدا باشد به جایی نمیرسیم؛ اما وقتی امید از همه جا قطع شد، دستها به طرف خدا بلند شد، خدا هم کمک میکند.
در این مدت چقدر نذر، زیارت عاشورا، زیارت جامعه، اطعام، نماز جعفر، و انواع عباداتها شد؟ ما در شهر خودمان سراغ داریم. چه وقت برای انتخابات چنین کارهایی انجام میگرفت؟ تا آنجایی که بنده یادم هست در این 27 سال که از انقلاب اسلامی گذشته، برای هیچ انتخاباتی این همه مردم نذر و نیاز نکردند، آن هم مردم مستضعف. آنهایی که این نتیجه را نتوانستند پیشبینی کنند، همانانند که اصل انقلاب را نمیتوانستند پیشبینی کنند. به هر حال قراردادهای تنظیم شده و منتظر امضاء با شرکتهای نفتی و جاهای دیگر به هم خورد، و آن کسی که خدا مقدر کرده بود انتخاب شد. ولی دشمن دست از فعالیت نکشیده و نخواهد کشید.
ادامه دارد..........................