سلام قسمت دوم هم گذاشته شد منتظر قسمت بعدی هم باشین ممنون
حضرت گوشه بیل را به زمین نهاده و دست بر آن فرمودند: « الف، لام، میم. آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردهایم، رها میشوند و مورد
آزمایش قرار نمیگیرند؟ و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز]
معلوم دارد. آیا کسانی که کارهای بد میکنند، میپندارند که بر ما پیشی خواهند جست؟ چه بد داوری میکنند » (4)
شیخ مفید، مینویسد: بیشتر مردم، به جهت نزاع مهاجران و انصار در کار خلافت، برای دفن رسول خدا حاضر نشدند و بدین جهت، نماز بر پیکر پیامبر را از دست دادند. آن روز صبح وقتی فاطمه 3 ناله میزد:« عجب صبح شومی است » ! ابوبکر شنید و گفت: برای تو صبح شومی است. (5)
سیدبن طاووس به فرزندش میگوید: از شگفتترین چیزهایی که در کتاب مخالفان اهل بیت : دیدم و طبری هم آن را در تاریخ خود آورده است، اینکه پیامبر روز دوشنبه وفات کرد ولی تا روز چهارشنبه دفن نشد. در روایت دیگر است که پیکرش تا وقتی که دفن شد، سه روز بر زمین مانده بود.
زید فرزند امام زینالعابدین 7 چنین گفت:« به خدا سوگند که اگر این مردم میتوانستند حکومت و فرمانروایی را بدون وابستگی به رسالت پیامبر، به دست آورند، حتماً از اعتقاد به نبوت برمیگشتند و منکر آن میشدند.» (6)
مرحوم طبرسی و ابن قتیبه دینوری و ... نوشتهاند: امیرالمومنین پس از به خاک سپردن رسول خدا غمگین و دل شکسته از فراق پیامبر، در مسجد نشسته بود و بنیهاشم گرد او جمع شده بودند. همگی در مسجد بودند که ابوبکر و عمر و ابوعبیده بن جراح آمدند. (جیرهخواران عمر) دور هاشمیانی را که آنجا بودند، گرفتند و آنها را به طرف ابوبکر بردند. وقتی به ابوبکر رسیدند، گفتند: با ابوبکر بیعت کنید که مردم همه با او بیعت کردهاند! به خدا قسم اگر مخالفت کنید، با شمشیر مجازاتتان میکنیم. وقتی بنیهاشم وضعیت را چنین دیدند، یک به یک آمدند و بیعت کردند . (7) بعد از آن عمر دستمال به کمر بسته، در مدینه میگشت و نعره میزد: با ابوبکر بیعت کردهاند، بشتابید برای بیعت کردن. مردم هم از هر طرف میریختند و بیعت میکردند و فقط چهار تن ماندند که تن به این بیعت ندادند سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر.
ادامه مطلب...